مهندس بهرام مشیری به درستی در
برنامه خود، دلاوری های زنده یاد بختیار را می ستاید که به گفته او آن
اندازه آزادی اندیش و دلاور بود و فضایل اخلاقی داشت که داوطلبانه با آلمان
های نازی هم جنگیده بود و تاریخ مدرن جهان و دموکراسی را می شناخت. به قول
مشیری، بختیار آدمی ملی به معنی واقعی کلمه بود، کسی که آزاد مردی و
دلاوری ایلیاتی را با هم داشت.
از
سوی دیگر مشیری به فرقه بنی صدری در پاریس اشاره می کند که تمام سعی شان
را می کنند که نام بختیار بزرگ را آلوده کنند. به گفته او، فرق است بین کسی
چون بختیار که در خاندان شجاعان به دنیا آمده و داستان شجاعان و دلاوران
به گوششش خورده و در محیط باز پرورش یافته، با ابولحسن بنی صدری که آخوند
زاده است و پشت مسجد پس افتاده و پدر بر پدر نون خمس و زکات خور بوده اند و
نمی توان از چنان کسی، آدم سکولار ساخت!
پینوشت- پیشتر بی بی فارسی به مناسبات سالگرد قتل زنده یاد شاهپور بختیار با ابول حسن بنی صدر مصاحبهای انجام داده بود (
از اینجا بخوانید)
. جالب است که بنی صدر میگوید دوستان قدیمی هستند ولی به شکلی از بختیار ذکر
خاطره میکنند که دشمن چنین نمیکند! مصاحبه گر، نظر بنی صدر را در مورد آخرین نخست
وزیر شاه جویا میشوند و او میگود: "بختیار زنده نیست که به آنچه من می گویم
پاسخ بدهد. شما را راهنمایی می کنم به اسناد منتشر شده توسط دولت انگلستان
و آنچه توسط آمریکایی ها منتشر شده است. جواب شما در آنجا است. کسی که به
یک قدرت خارجی رو می آورد برای اینکه به وطن او حمله نظامی بکند... چه می
شود راجع به او گفت؟ همین! نظر من این است".
و چه ناجوانمردانه است اتهام
"سودای حمله به وطن" به شاپور بختیاری که زندگی خود را در راه آزادی
کشورش گذاشت.
و میگوید به بختیار در تبعید پیغام داده بود که "دیگر به خارجیها
متوسل نشو" و بگوید "استقلال آزادی"! و البته "جمهوری اسلامی" را هم از شع
ار جا میاندازد که زا
ییده همان انقلابی است که کماکان سنگش را به سینه میزند و میگوید تحریف شده است و هنوز هم نشریه
ای به ن
ام "
انقلاب اسلامی"
را اداره میکند. البته کاش ایشان "رفرنس"های بهتری از امثال کتاب
خاطرات ارتشبد قرهباغی (سردار خیانت کار ایرانی) یا پرزیدنت کارتر برای
تخریب یارِ سابق خود ذکر میکردند.
.
از روز انتخاب شاهپور بختیار به نخست وزیری میگوید و اینکه "بی اطلاع
همه" به این پست رسید و "اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین
برد"! شاید به نظر ایشان غلتیدن در دامن "ارتجاع سیاه" حیثیت بخشی به جبهه
مصدق بوده باشد. مشخص نیست که پذیرش مسوولیت نخست وزیری در آن شرایط حساس
ایران و تلاش برای نابود نشدن هر آنچه با انقلاب نابود شد و هدر نرفتن
جان هر آنکس که با رفتن "دیو" و آمدن "فرشته"(!) کشته شد، چه خیانتی
میتوانست باشد که نخستین رییس جمهوری اسلامی را چنین آزرده دل کرده
است. ایشان البته نمیگویند که در همان جلسه جبهه ملی که سخن انتصاب
بختیار را شنیدند، به این دلیل که امثال سنجابیها (از پابوسان آقای خمینی
در مهرآباد) به آن منصب نرسیده بودند حکم به اخراج دوست و همکار خود
دادند. خبر اخراج از حزب که (آیت الله بی بی سی) دقایقی از آن نگذشته و
تأیید نشده منتشرش کرد.
بختیار را تهمت به خیالبافی می زند و اینکه تصور میکرد که: "از او کاری
ساخته است که از بقیه نیست" و البته ایشان اشارهای نمیکند که همان
روزهایی که جناب بنی صدر به زیر درخت سیب مینشستند و دوشادوش دکتر یزدی
انقلاب را تبلیغ و ترجمه غلط از سخنان آقای خمینی میکردند و عوام فریبی،
بختیار آینده را میدید و میگفت: "دیکتاتور نعلین صد بار بد تر است
از دیکتاتوری چکمه". هم او بود که میخواست چون "واتیکانی" در قم بسازد و
با احترام ملایان شیعه را روانه آنجا کند ولی مردمی که احساساتی شده
بودند و فریب امثال همین بنی صدر و امام امت اش را خورده بودند، "مرغ طوفان" را سر بریدند!