۱۳۹۳ مهر ۱۶, چهارشنبه

توضیحات جنجالی یکی از فرماندهان ارتش، از سلب مسوولیت بنی صدر از خودش در جنگ و خیانت به منافع ملی



سخنان یکی از فرماندهان سابق ارتش ایران در برنامه تلویزیون ایران و در مورد برخی ناگفته های جنگ ایران و عراق شنیدنی است. جایی که سرتیب بازنشسته مفید، از ابولحسن بنی صدر یاد می کند که بدون حتی سابقه مدیریتی، و البته بدون سابقه نظامی، فرماندهی کل قوا را به عهده می گیرد. سرتیپ بازنشته مفید در ادامه می گوید که ابولحسن بنی صدر نه فقط جایگاهی از اقتدارو تصمیم گیری نداشت در فرماندهی کل قوای ایران، که حتی درک لازم برای انتخاب مشاورینی کارآزموده و لایق را نداشت و مشاورینی ناآشنا به علوم نظامی را بر گزید. حرف های تلخسرتیپ بازنشته را باید شنید که می گفت سرهنگ کتیبه پیش از شروع جنگ به سراغ فرمانده کل قوا -بنی صدر- می رود و با دلیل و شواهد مطرح می کند که عراق در پی حمله به کشور است. اما  ابولحسن بنی صدر از خود سلب مسوولیت می کند و به فرمانده ارتش می گویند که به سراغ هاشمی رفسنجانی برود!پافشاریفرماندهان کارآزموده ارتش ایران در هشدار به مسوولین سیاسی وقت به سرانجامی نمی رسد. سرتیپ بازنشته ادامه می دهند که طبق قانون اساسی، اصل ۱۲۱، رییس جمهوری مسوول است و سوگند می خورد که بدون حب و بغض،  حافظ منافع کشور باشد از هر لحاظ، بدین صورت بنی صدر به وظیفه وجدانی و ملی خودش عمل نکرد و ایران وارد جنگی ناخواسته شد!

باری! آن شد که همه ما با گوشت و پوست خود حس کردیم و جنگی هشت ساله که صدها هزار ایرانی را به کشتن داد و ناقص کرد و در عزای عزیزان گذاشت و زیر ساخت های مملکت را ویران کرد. آیا امروز زمان آن فرانرسیده است که امثال ابولحسن بنی صدر از زیر کرسی خود در پاریس بیرون بیایند و پاسخ گوی بی لیاقتی ها و خیانت های خود به کشور باشند؟تاریخ فراموش نمی کند که همین ابولحسن بنی صدر در دوران قدر قدرتی اش آتش بیار آغاز جنگ ایران و عراق بود. این پرسش همیشه طرح است که آیا می شد از آغاز جنگ بین ایران و عراق پیشگیری کرد؟ در حالی که پیش از آغاز جنگ، امکان جلوگیری از آن از سوی ایران وجود داشت. جایی که سفیر وقت جمهوری اسلامی در عراق -محمود دعایی- پیغام  صدام حسین را نقل می کند که:
شما برويد تهران و به اقای ‏خمينی بگوييد من اولين دولتی بودم که جمهوري اسلامی را به رسميت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ايران ميايم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنيم اگر مايل نيستند با من مذاکره کنند من يک هيات ‏عاليرتبه به ايران ميفرستم و يا دولت ايران يک هيات عالی براي مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فيمابين حل ‏شود زيرا ادامه اين وضع براي من قابل تحمل نيست و من برای خاتمه دادن به اين وضع به ايران حمله نظامي ‏خواهم کرد. سپس آقای دعائی تاکيد کرد که اين آدمی است که حمله خواهد کرد. ۱
سران جمهوری اسلامی تهدیدات عراق را جدی نگرفتند و امید واهی به حمایت از شیعیان عراقی بستند (بجز معدودی چون مهدی بزرگان). جایی که حتی ابولحسن بنی صدر -رییس جمهوری وقت و عضو شورای انقلاب- تلاشی برای پیشگیری از شرایط حاد بین دو کشور نمی کند که بیشتر خود در نقش کاتالیزوری برای شروع جنگ می شود. 
بنی صدر - در اشاره به درخواستهای مکرّر رژیم عراق به رفع اختلافات- می گوید:
اتفاقا, چند نوبت, چه زمانی که در مسوولیت بودم و چه زمانی که مسوولیت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم. ۲
 و در جایی دیگر می گوید که:
ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختیها و محرومیتهای آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت. ۳ 


سرتیپ  مفید به بی تدبیری ابولحسن بنی صدر در انتخاب مشاوران نظامی اش اشاره کرد. چنین انتخاب های بی خردانه یی از بنی صدر البته منحصر به تنها انتخاب مشاورانش نبود و برای مثال ایشان حاج احمد خمینی را هم به عنوان اولین گزینه نخست وزیری اش زمانی پیشنهاد داده بود! باید از جناب بنی صدر پرسید که چه فاکتور های مدیریتی وچه اندازه آشنایی به علوم روز و پختگی سیاسی  وکارآمدی در سید احمد خمینی دیده بودند که ایشان را برای چنان مسندی بزرگ و مهمی  در برهه ای حساس  پیشنهاد دادند و بر آن هم اصرار ورزیدند و تبلیغ کردند؟!!! آیا چنان انتخابی تنها نشان از سرسپردگی تمام ایشان به  امام امت نبود؟! بنی  صدری که گفته بود که: "هرچه امام بگوید من می‌‌پذیرم" و "برای من ایرانی‌ بودن بدون اسلام بی‌ معنا است"!




قضاوت با تاریخ است...

۱  آيا نبايد از جنگ گذشته درس آموخت؟ (روزآنلاین)
۲ اطّلاعات, ۲۳ فروردین ۵۹
۳- روزنامه اطلاعات, ۱۴مرداد ۱۳۵۹ (این بیانیه یک ماه و نیم قبل از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق منتشر شد. )

۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

استفتا از سید ابولحسن بنی صدر در مورد تقیه و سانسور: تقیه بنا به اسلام و حدیث واجب است!



سید ابولحسن بنی صدر که از بانیان رژیم اسلامی و اصل ولایت فقیه است از زمانی که به فرانسه رفت، در جایی شبیه کاخ زندگی می کند، چرا که دولت فرانسه متعهد است که وقتی رییس جمهوری یک کشور را پناه می دهد با او مثل یک یک مقام رسمی برخورد کند. در عین داشتن این زندگی راحت و بی دغدغه و بی نیاز از کار و کوشش، سالها است که بنی صدر عمر خود را صرف تفسیر قرآن و حدیث و روضه خوانی و اراجیفی کرده است که به هیچ درد زندگی ایرانیان نمی خورد و از سوی دیگر تنها از روی عقده ها و کینه های قدیمی، دست به تخریب مردان بزرگ ملی -چون بختیار- می زند. سخن کوتاه می کنم و تنها گوشه ای از حرف های بی سر و ته جناب بنی صدر در مورد تقیه (بخوانید دروغ گویی) که در وب سایت کپی کار انقلاب اسلامی ایشان منتشرشده است را باز نشر می کنم و قضاوت را به خوانندگانم می سپارم.

سید بنی صدر در توجیه تقیه (دروغ گویی) می گوید:

یک‌جا مصلحت ایجاب می‌کند تقیه به عمل آید و یک‌جا مصلحت ایجاب می‌کند تقیه به عمل نیاید. اما، بنابر این‌که مصلحت را همواره قدرت می‌سنجد ( بنابر قولها در باره تقیه، همچنان مصلحت تنظیم رابطه با قدرت است) و همواره بیرون از حق و ناقض حق است، این‌سان معنی کردن تقیه آن را نه تنها ناقض «حق را بگوئید ولو برنفس خویش» که ناقض قرآن می‌گردند. در حقیقت، مصلحت بیرون از حق و حاکم بر حق، یعنی قدرت بر حق تفوق و حاکمیت دارد. چنین حکمی، قرآن را بی نقش می‌گرداند. 

در انتها، سید دو مثال هم از تقیه کردن به زعم خود اضافه می کند:
دو نمونه از بکار بردن موفقیت آمیز روش تقیه، یکی نمونه عمار یاسر است و دیگری نمونه گالیله
 توهمات بنی صدر از دروغ گویی و تقیه ادامه دارد و در توجیه خود می گوید:
... وضعیتی از نوع وضعیت کربلا، نیز تقیه است بنابر این که تقیه با هر روش که به عمل آید، تقابل حق با قدرت است.

۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

مقایسه زاده شدن در خاندان شجاعان و پشت مسجد پس افتادن؛ حکایت بهرام مشیری از بختیار و ابولحسن بنی صدر

مهندس بهرام مشیری به درستی در برنامه خود، دلاوری های زنده یاد بختیار را می ستاید که به گفته او آن اندازه آزادی اندیش و دلاور بود و فضایل اخلاقی داشت که داوطلبانه با آلمان های نازی هم جنگیده بود و تاریخ مدرن جهان و دموکراسی را می شناخت. به قول مشیری، بختیار آدمی ملی به معنی واقعی کلمه بود، کسی که آزاد مردی و دلاوری ایلیاتی را با هم داشت. 

از سوی دیگر مشیری به فرقه بنی صدری در پاریس اشاره می کند که تمام سعی شان را می کنند که نام بختیار بزرگ را آلوده کنند. به گفته او، فرق است بین کسی چون بختیار که در خاندان شجاعان به دنیا آمده و داستان شجاعان و دلاوران به گوششش خورده و در محیط باز پرورش یافته، با ابولحسن بنی صدری که آخوند زاده است و پشت مسجد پس افتاده و پدر بر پدر نون خمس و زکات خور بوده اند و نمی توان از چنان کسی، آدم سکولار ساخت!

پینوشت- پیشتر بی‌ بی‌ فارسی به مناسبات سالگرد قتل زنده یاد شاهپور بختیار با ابول حسن بنی‌ صدر مصاحبه‌ای کرده بود (از اینجا بخوانید) . جالب است که بنی صدر می‌‌گوید دوستان قدیمی‌ هستند ولی‌ به شکلی‌ از بختیار ذکر خاطره می‌‌کنند که دشمن چنین نمی‌‌کند! مجری، نظرش را در مورد آخرین نخست وزیر شاه جویا می‌‌شود‌ و چنین پاسخ می دهد: "او زنده نیست که به آنچه من می گویم پاسخ دهد. شما را راهنمایی می کنم به اسناد منتشر شده توسط دولت انگلستان و آنچه توسط آمریکایی ها منتشر شده است. جواب شما در آنجا است. کسی که به یک قدرت خارجی رو می آورد برای اینکه به وطن او حمله نظامی بکند... چه می شود راجع به او گفت؟ همین! نظر من این است".

 و چه ناجوانمردانه است اتهام "سودای حمله به وطن" به شاپور بختیاری که زندگی خود را در راه آزادی کشورش گذاشت.

و می‌‌گوید به بختیار در تبعید پیغام داده بود که "دیگر به خارجی‌‌ها متوسل نشو" و بگوید "استقلال آزادی"! و البته "جمهوری اسلامی" را هم از شعار جا می‌‌اندازد که زاییده همان انقلابی‌ است که کماکان سنگش  را به سینه میزند و می‌‌گوید تحریف شده است و هنوز هم نشریه ای به نام "انقلاب اسلامی" را اداره می‌‌کند. البته کاش ایشان "رفرنس"‌های بهتری از امثال کتاب خاطرات ارتشبد قره‌باغی (سردار خیانت کار ایرانی‌) یا پرزیدنت کارتر برای تخریب یارِ سابق خود ذکر می‌‌کردند.
از روز انتخاب شاهپور بختیار به نخست وزیری می‌‌گویند و اینکه "بی‌ اطلاع همه" به این پست رسید و "اعتبار و حیثیت جبهه ملی‌ و خط مصدق را از بین برد"! شاید به نظر ایشان غلتیدن در دامن "ارتجاع سیاه" حیثیت بخشی به جبهه مصدق بوده باشد. مشخص نیست که پذیرش مسوولیت نخست وزیری در آن شرایط حساس ایران و تلاش برای نابود نشدن هر آنچه با انقلاب نابود شد و هدر نرفتن جان هر آنکس که با رفتن "دیو" و آمدن "فرشته"(!) کشته شد، چه خیانتی می‌‌توانست باشد که نخستین رییس جمهوری اسلامی را چنین آزرده دل‌ کرده است. ایشان البته نمی‌‌گویند  که در همان جلسه جبهه ملی‌ که سخن انتصاب بختیار را شنیدند، به این دلیل که امثال سنجابی‌ها (از پابوسان آقای خمینی در مهرآباد) به آن منصب نرسیده بودند حکم به اخراج دوست و همکار خود دادند.  خبر اخراج از حزب که (آیت الله بی‌ بی‌ سی‌) دقایقی از آن نگذشته و تأیید نشده منتشرش کرد.
بختیار را تهمت به خیالبافی می‌ زند و اینکه تصور می‌‌کرد که: "از او کاری ساخته است که از بقیه نیست" و البته ایشان اشاره‌ا‌ی نمی‌‌کند که همان روزهایی که جناب بنی‌ صدر به زیر درخت سیب می‌‌نشستند و دوشادوش دکتر یزدی انقلاب را تبلیغ و ترجمه غلط از سخنان آقای خمینی می‌‌کردند و عوام فریبی، بختیار آینده را می‌‌دید و می‌‌گفت: "دیکتاتور نعلین صد بار بد تر است از دیکتاتوری چکمه". هم او بود که می‌‌خواست چون "واتیکانی" در قم بسازد و با احترام ملایان شیعه را روانه آنجا کند ولی مردمی که احساساتی‌ شده بودند و در "ماه" رویا یشان را می‌‌دیدند، "مرغ طوفان" را سر بریدند!

مقایسه زاده شدن در خاندان شجاعان با پشت مسجد پس افتادن؛ حکایت بهرام مشیری از بختیار و ابولحسن بنی صدر



مهندس بهرام مشیری به درستی در برنامه خود، دلاوری های زنده یاد بختیار را می ستاید که به گفته او آن اندازه آزادی اندیش و دلاور بود و فضایل اخلاقی داشت که داوطلبانه با آلمان های نازی هم جنگیده بود و تاریخ مدرن جهان و دموکراسی را می شناخت. به قول مشیری، بختیار آدمی ملی به معنی واقعی کلمه بود، کسی که آزاد مردی و دلاوری ایلیاتی را با هم داشت. 

از سوی دیگر مشیری به فرقه بنی صدری در پاریس اشاره می کند که تمام سعی شان را می کنند که نام بختیار بزرگ را آلوده کنند. به گفته او، فرق است بین کسی چون بختیار که در خاندان شجاعان به دنیا آمده و داستان شجاعان و دلاوران به گوششش خورده و در محیط باز پرورش یافته، با ابولحسن بنی صدری که آخوند زاده است و پشت مسجد پس افتاده و پدر بر پدر نون خمس و زکات خور بوده اند و نمی توان از چنان کسی، آدم سکولار ساخت!

پینوشت- پیشتر بی‌ بی‌ فارسی به مناسبات سالگرد قتل زنده یاد شاهپور بختیار با ابول حسن بنی‌ صدر مصاحبه‌ای انجام داده بود (از اینجا بخوانید) . جالب است که بنی صدر می‌‌گوید دوستان قدیمی‌ هستند ولی‌ به شکلی‌ از بختیار ذکر خاطره می‌‌کنند که دشمن چنین نمی‌‌کند! مصاحبه گر، نظر بنی صدر را در مورد آخرین نخست وزیر شاه جویا می‌‌شوند‌ و او می‌‌گود: "بختیار زنده نیست که به آنچه من می گویم پاسخ بدهد. شما را راهنمایی می کنم به اسناد منتشر شده توسط دولت انگلستان و آنچه توسط آمریکایی ها منتشر شده است. جواب شما در آنجا است. کسی که به یک قدرت خارجی رو می آورد برای اینکه به وطن او حمله نظامی بکند... چه می شود راجع به او گفت؟ همین! نظر من این است".

و چه ناجوانمردانه است اتهام "سودای حمله به وطن" به شاپور بختیاری که زندگی خود را در راه آزادی کشورش گذاشت.

و می‌‌گوید به بختیار در تبعید پیغام داده بود که "دیگر به خارجی‌‌ها متوسل نشو" و بگوید "استقلال آزادی"! و البته "جمهوری اسلامی" را هم از شعار جا می‌‌اندازد که زاییده همان انقلابی‌ است که کماکان سنگش  را به سینه میزند و می‌‌گوید تحریف شده است و هنوز هم نشریه ای به نام "انقلاب اسلامی" را اداره می‌‌کند. البته کاش ایشان "رفرنس"‌های بهتری از امثال کتاب خاطرات ارتشبد قره‌باغی (سردار خیانت کار ایرانی‌) یا پرزیدنت کارتر برای تخریب یارِ سابق خود ذکر می‌‌کردند.
.
از روز انتخاب شاهپور بختیار به نخست وزیری می‌‌گوید و اینکه "بی‌ اطلاع همه" به این پست رسید و "اعتبار و حیثیت جبهه ملی‌ و خط مصدق را از بین برد"! شاید به نظر ایشان غلتیدن در دامن "ارتجاع سیاه" حیثیت بخشی به جبهه مصدق بوده باشد. مشخص نیست که پذیرش مسوولیت نخست وزیری در آن شرایط حساس ایران و تلاش برای نابود نشدن هر آنچه با انقلاب نابود شد و هدر نرفتن جان هر آنکس که با رفتن "دیو" و آمدن "فرشته"(!) کشته شد، چه خیانتی می‌‌توانست باشد که نخستین رییس جمهوری اسلامی را چنین آزرده دل‌ کرده است. ایشان البته نمی‌‌گویند  که در همان جلسه جبهه ملی‌ که سخن انتصاب بختیار را شنیدند، به این دلیل که امثال سنجابی‌ها (از پابوسان آقای خمینی در مهرآباد) به آن منصب نرسیده بودند حکم به اخراج دوست و همکار خود دادند.  خبر اخراج از حزب که (آیت الله بی‌ بی‌ سی‌) دقایقی از آن نگذشته و تأیید نشده منتشرش کرد.
بختیار را تهمت به خیالبافی می‌ زند و اینکه تصور می‌‌کرد که: "از او کاری ساخته است که از بقیه نیست" و البته ایشان اشاره‌ا‌ی نمی‌‌کند که همان روزهایی که جناب بنی‌ صدر به زیر درخت سیب می‌‌نشستند و دوشادوش دکتر یزدی انقلاب را تبلیغ و ترجمه غلط از سخنان آقای خمینی می‌‌کردند و عوام فریبی، بختیار آینده را می‌‌دید و می‌‌گفت: "دیکتاتور نعلین صد بار بد تر است از دیکتاتوری چکمه". هم او بود که می‌‌خواست چون "واتیکانی" در قم بسازد و با احترام ملایان شیعه را روانه آنجا کند ولی مردمی که احساساتی‌ شده بودند و فریب امثال همین بنی صدر و امام امت اش را خورده بودند، "مرغ طوفان" را سر بریدند!

۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

سید ابولحسن بنی صدر: ایران بدون اسلام برای من بی معنی است، هرچه امام امت بگویند من می‌‌پذیرم!


شاپور  بختیار در کتاب یکرنگی خود می نویسد:
دیری نپایید که امثال سنجابی و بازرگان از حلقه یاران آقای خمینی به کنار رفتند و حواریون جدیدش جایگزین آنها شدند. مثلث منحوسی که به "بیق" خوانده می شد؛ ابولحسن بنی صدر، ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده.

اولین  خیمه شب بازی انتخابات، با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری ایران آغاز شد. بنی صدر تحت لوای قوانین جمهوری اسلامی انتخاب شد که خود در پرداختش نقش داشت ولی بعد مدعی شد که حکومت کردن با این قاون اساسی ناممکن است. به دنبال همدستانی برای حفظ مقام خود شتافت و گزینه نخستش، تیره روزانی چون بازرگان و سنجابی بودند و مجاهدین هم از طرفی دیگر. 

بنی صدر دلخوش به پشتیبانی مردم و ارتش از خودش بود ولی هیچ کدام را در لحظه برکناری خود نداشت و در خیالات خود دلخوش ماند تا در نهایت حقیقت برای او هویدا شد؛ رای مردم به شخص او نبود که تنها برگزیده و مخلوق خمینی را حمایت کرده بودند. بنی صدر تا آخرین لحظه حضورش در وطن وفادار به خمینی ماند و می گفت که هرچه امام بگوید را می پذیرد و البته هم او بود که گفت برایش ایرانی بودن بدون اسلام بی معنی است. می گفت "ربح" با اسلام مغایر است که نتیجه آن می شد برچیدن بهره و بانک و ناگریز از توجیهاتی محیرالعقول می گشت. 

بنی صدر عامل موثری شد که ایران به سمت دیکتاتوری و ویرانی برود. به عنوان رییس شورای انقلاب، در انتخاب خلخالی مسوول بود و هیچ وجدان بیداری نیست که بتواند توجیه کند که او از قضایا بی اطلاع بوده است. عجیب که ادعای "حرمت انسانی" هم داشت؛ آتش بیار انقلاب که شاید بهترین تمثیلش، لاوال (سیاستمدار فرانسوی ومعاون مارشال پتن) باشد.

بنی  صدری که گفته بود که: "هرچه امام بگوید من می‌‌پذیرم" و "برای من ایرانی‌ بودن بدون اسلام بی‌ معنا است"!

بنی صدری که گفته بود:  که گفته بود "ربح با اسلام مغایر است"!

بنی صدری که به عنوان عضو شورای انقلاب، مسوول انتخاب خلخالی قاتل هم بود. چه حتی که در نشریه انقلاب اسلامی خود، شادمانی اش از کشتار فله ای بلند پایگان رژیم پیشین را هم مخفی نمی کرد (منبع)!
 
این حقیقت است که بسیاری از نسل‌های امروز ایران، از مرحوم شاپور بختیار به نیکی‌ یاد می‌‌کنند که آینده را می‌‌دید و می‌‌گفت: "دیکتاتور نعلین صد بار بد تر است از دیکتاتوری چکمه". هم او بود که می‌‌خواست چون "واتیکانی" در قم بسازد و با احترام ملایان شیعه را روانه آنجا کند ولی مردمی که احساساتی‌ شده بودند و فریب امثال همین بنی صدر و امام امتش را خورده بودند، "مرغ طوفان" را سر بریدند!

پینوشت-  لینک ویدئو ای از برنامه بهرام مشیری  که حال و احوال بختیار و ابولحسن بنی صدر را مقایسه کرده است؛ قضاوت با خودتان