سخنان یکی از فرماندهان سابق ارتش ایران در برنامه تلویزیون ایران و در مورد برخی ناگفته های جنگ ایران و عراق شنیدنی است. جایی که سرتیب بازنشسته مفید، از ابولحسن بنی صدر یاد می کند که بدون حتی سابقه مدیریتی، و البته بدون سابقه نظامی، فرماندهی کل قوا را به عهده می گیرد. سرتیپ بازنشته مفید در ادامه می گوید که ابولحسن بنی صدر نه فقط جایگاهی از اقتدارو تصمیم گیری نداشت در فرماندهی کل قوای ایران، که حتی درک لازم برای انتخاب مشاورینی کارآزموده و لایق را نداشت و مشاورینی ناآشنا به علوم نظامی را بر گزید. حرف های تلخسرتیپ بازنشته را باید شنید که می گفت سرهنگ کتیبه پیش از شروع جنگ به سراغ فرمانده کل قوا -بنی صدر- می رود و با دلیل و شواهد مطرح می کند که عراق در پی حمله به کشور است. اما ابولحسن بنی صدر از خود سلب مسوولیت می کند و به فرمانده ارتش می گویند که به سراغ هاشمی رفسنجانی برود!پافشاریفرماندهان کارآزموده ارتش ایران در هشدار به مسوولین سیاسی وقت به سرانجامی نمی رسد. سرتیپ بازنشته ادامه می دهند که طبق قانون اساسی، اصل ۱۲۱، رییس جمهوری مسوول است و سوگند می خورد که بدون حب و بغض، حافظ منافع کشور باشد از هر لحاظ، بدین صورت بنی صدر به وظیفه وجدانی و ملی خودش عمل نکرد و ایران وارد جنگی ناخواسته شد!
باری! آن شد که همه ما با گوشت و پوست خود حس کردیم و جنگی هشت ساله که صدها هزار ایرانی را به کشتن داد و ناقص کرد و در عزای عزیزان گذاشت و زیر ساخت های مملکت را ویران کرد. آیا امروز زمان آن فرانرسیده است که امثال ابولحسن بنی صدر از زیر کرسی خود در پاریس بیرون بیایند و پاسخ گوی بی لیاقتی ها و خیانت های خود به کشور باشند؟تاریخ فراموش نمی کند که همین ابولحسن بنی صدر در دوران قدر قدرتی اش آتش بیار آغاز جنگ ایران و عراق بود. این پرسش همیشه طرح است که آیا می شد از آغاز جنگ بین ایران و عراق پیشگیری کرد؟ در حالی که پیش از آغاز جنگ، امکان جلوگیری از آن از سوی ایران وجود داشت. جایی که سفیر وقت جمهوری اسلامی در عراق -محمود دعایی- پیغام صدام حسین را نقل می کند که:
شما برويد تهران و به اقای خمينی بگوييد من اولين دولتی بودم که جمهوري اسلامی را به رسميت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ايران ميايم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنيم اگر مايل نيستند با من مذاکره کنند من يک هيات عاليرتبه به ايران ميفرستم و يا دولت ايران يک هيات عالی براي مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فيمابين حل شود زيرا ادامه اين وضع براي من قابل تحمل نيست و من برای خاتمه دادن به اين وضع به ايران حمله نظامي خواهم کرد. سپس آقای دعائی تاکيد کرد که اين آدمی است که حمله خواهد کرد. ۱
سران جمهوری اسلامی تهدیدات عراق را جدی نگرفتند و امید واهی به حمایت از شیعیان عراقی بستند (بجز معدودی چون مهدی بزرگان).
جایی که حتی ابولحسن بنی صدر -رییس جمهوری وقت و عضو شورای انقلاب- تلاشی
برای پیشگیری از شرایط حاد بین دو کشور نمی کند که بیشتر خود در نقش
کاتالیزوری برای شروع جنگ می شود.
بنی صدر - در اشاره به درخواستهای مکرّر رژیم عراق به رفع
اختلافات- می گوید:
اتفاقا, چند نوبت, چه زمانی که در مسوولیت بودم و چه زمانی که مسوولیت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم. ۲
و در جایی دیگر می گوید که:
ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختیها و محرومیتهای آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت. ۳
سرتیپ مفید به بی تدبیری ابولحسن بنی صدر در انتخاب مشاوران نظامی اش اشاره کرد. چنین انتخاب های بی خردانه یی از بنی صدر البته منحصر به تنها انتخاب مشاورانش نبود و برای مثال ایشان حاج احمد خمینی را هم به عنوان اولین گزینه نخست وزیری اش زمانی پیشنهاد داده بود! باید از جناب بنی صدر پرسید که چه فاکتور های مدیریتی وچه
اندازه آشنایی به علوم روز و پختگی سیاسی وکارآمدی در سید احمد خمینی دیده
بودند که ایشان را برای چنان مسندی بزرگ و مهمی در برهه ای حساس پیشنهاد
دادند و بر آن هم اصرار ورزیدند و تبلیغ کردند؟!!! آیا چنان انتخابی تنها
نشان از سرسپردگی تمام ایشان به امام امت نبود؟! بنی صدری که گفته بود که: "هرچه امام بگوید من میپذیرم" و "برای من ایرانی بودن بدون
اسلام بی معنا است"!
قضاوت با تاریخ است...
۱ آيا نبايد از جنگ گذشته درس آموخت؟ (روزآنلاین)
۲ اطّلاعات, ۲۳ فروردین ۵۹
۳- روزنامه اطلاعات, ۱۴مرداد ۱۳۵۹ (این بیانیه یک ماه و نیم قبل از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق منتشر شد. )